.
دست من نیست که درگیر نگاهت شده ام
مست و آشفته ی رخساره ی ماهت شده ام
دست من نیست که بی نور رِخت خاموشم
دست من نیست که از رایحه ات مدهوشم
این چه دردی است خدایا که گرفتارم کرد
عاجز و خسته و دیوانه و بیمارم کرد؟
غصه ی هجر شما زندگی ام سوزانده
دستم از وصلت گرد رهتان جامانده
از چه با عاشق خود عازم پیکار شدید؟
ز چه رو منکر مهر و می و دیدار شدید؟
یادتان هست چه ایام خوشایندی بود؟
آن زمانی که زمان دل و دربندی بود؟....
...
.....شاید بعدا ادامه بدمش...
راستی! التماس دعای فراووووووون